پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

پريسا و علاقه هاش(در يكسال و هشت ماهگي)

پريسا عاشق نانسي و لاكي و خرگوشيه .بچه تر كه بود همشون مي بايست رو زمين بنشينن و پريسا رو پاشون بنشينه و اگر اونها شل مي شدند و وامي رفتن ناراحت مي شد و مي گفت نشست يعني مثه بچه آدم بشينيد كه من رو پاتون بشينم كه خدا رو شكر اين عادت از سرش رفت چون واقعا اعصابش خرد ميشد.     اگه يه لحظه ازش غافل بشم ميره رو ميزه آشپزخونه و از اونجا روي سنگ اپن آشپزخونه كه واقعا خطرناكه اون عاشق بالا رفتن از هر جاييه.   عشقه هندونه   ليوان به ليوان كردنه مايعات رو دوست داره   از بين برنامه هاي كودك عمو پورنگ، فيتيله، جمعه به جمعه، پت و مت و اون مارمولكه كه نمي دونم اسمش چيه رو خيلي دوست داره ...
28 خرداد 1392

ما چقدر خوشبختيم همه چي آرومه

اين پست رو مي نويسم براي خودم و همه كساني كه مثل من دلشون كوچيكه و با كوچكترين مشكل توي زندگي خودشونو مي بازند. اين وبلاگ رو ببينيد و خدا رو به خاطر اينكه نعمت سلامتي رو به خودمون و بچه هامون داده شاكر باشيم و اينقدر به خاطر مسايل پيش پا افتاده زندگي ناشكري خدا رو نكنيم و زندگي رو براي خودمون تلخ نكنيم.   www.baranbaranbaran.blogfa.com   ت و شاهکار خلقتی، تحقیر را باور نکن. بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش، زیبا و زشتش پای توست، تقدیر را باور نکن . تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی، از نو دوباره رسم کن، تصوير را باور نكن خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید، پرواز کن تا آرزو، زنجی...
27 خرداد 1392

دوستان پریسا

تو این پست قصد دارم نام و در صورت داشتن عکس ، عکس دوستای پریسا رو بزارم. پریسا همه بچه هارو خیلی دوست داره اما از بین اونها کسانی که اسمشونو زیاد میبره و موقع خواب با گفتن اسم تک تک شون به خواب میره را در ادامه مطلب آوردم. این گل تقدیم به همه دوستای خوب پریسا عکس پریسا در ١سال و ٨ ماهگی فاطمه دختر عمو محسن= پاتته         ٤سالشه آرمین پسر عمو حسین=آد(در واقع پریسا نام داداش آرمین یعنی عادل رو مگه)      ٥ سالشه   ستایش دختر  دختر خاله من      ٢ساله   پارسا وزهراسادات که با اینکه زیاد نمیبینشون ولی ی...
26 خرداد 1392

كتاب و نقاشي

پريسا به كتاب علاقه زيادي داره همين طور به نقاشي . جالبه ژستش هنگام نقاشي كردن شبيه باباشه هنگاميكه چيز مينويسه يا ميخونه. كتابهاي عربي رو از غير عربي تشخيص ميده و قران رو از ساير كتابها متمايز ميكنه.دايره رو ميكشه و بهش ميگه دايله . براي چشم هم دو تا دايره نامنظم كوچك ميكشه ولي عمده نقاشياش دوايري هست كه ميكشه و خطهاي راست زيگزاكي پشت هم.   بدون شرح  اينها هم سه تا از كتاباي پريسا كه فعلا كاملا سالمه   و كتابهاي ديگري كه بعضي اجسادشان نيز در دست نيست چون اگه گوشه خيلي كوچكي از كتاب پاره شده باشه پريسا چندشش ميشه و بايد آن صفحه نيست و نابود گردد. اينها هم يكسري از كتابهايي كه در ارتباط با پريس...
23 خرداد 1392

ماجراي پريسا و آزمايشگاه و بازي بعد از اون

ديروز و امروز مزاحم مامان جون شديم تا با هم به آزمايشگاه بريم چون هم من و هم پريسا يك آزمايش خون واسه چك آپ داشتيم پريسا خيلي اذيت شد بخصوص قسمت خون گرفتن كه از بس پرستار سوزن سرنگ رو توي دستش اين ور و اونور كرد تا خون بيشتري بگيره بچم خيلي گريه كرد و صداي گريه اش توي آزمايشگاه پيچيده بود . انشاالله كه پريسا صحيح و سالم باشه و واقعا سلامتي يكي از باارزشترين نعمت هاي خداست كه بايد قدر اونو بدونيم. بعد به خونه مامان جون رفتيم و براشون مهمون اومد زن آقا دايي و دختر خالم با دخترش ستايش كه 3 ماه از پريسا بزرگتره كه خيلي با هم بازي كردن و بهشون خوش گذشت كه آخرشم دو تاشون با هم از فرط خستگي خواب رفتن كه در ادامه مطلب  عكساشونو گذاشتم. ...
22 خرداد 1392

تقديم به تمامي كودكان ديروز

> پا به پای کودکی هایم بیا > کفش هایت را به پا کن تا به تا   > قاه قاه خنده ات را ساز کن > باز هم با خنده ات اعجاز کن بقيه در ادامه مطلب > پا به پای کودکی هایم بیا > کفش هایت را به پا کن تا به تا   > قاه قاه خنده ات را ساز کن > باز هم با خنده ات اعجاز کن > پا بکوب و لج کن و راضی نشو > با کسی جز عشق همبازی نشو > بچه های کوچه را هم کن خبر > عاقلی را یک شب از یادت ببر   > طعم چای و قوری گلدارمان > لحظه های ناب بی تکرارمان > مادری از جنس باران داشتیم > در کنارش خوا...
20 خرداد 1392

سلموني مادر

روز جمعه براي اولين بار موهاي پريسا رو كوتاه كرديم (من به كمك مادر و يا بهتر بگم مادر به كمك من)هر چقدر صبر كردم موهاش بلند شه كه  بتونم گل و گيره و كليپس و ... بزنم  ديدم اصلا دوست نداره وسيله اضافي تو موهاش باشه واقعا كه ... يه عالمه گل و گيره و ... خريده بودم ادامه مطلب را ببينيد . از طرفي مي گفتم بزرگتر شه كه رو صندلي بشينه تا يه مدل قشنگ كوتاهش كنم  اما مادر (مادر باباي پريسا)  كه خودش آرايشگره  نقشه هاي منو نقش بر آب كردن البته  قبلا ازم پرسيده بودن و منم رضايتمو زباننا اعلام كرده بودم  ولي ... بنابراين وقتي پريسا پيششون بود و خواب رفته بود دست به قيچي مي شن ( غافل از اينكه پريسا موقع خو...
18 خرداد 1392

باغ شاهزاده

چهارشنبه به باغ شاهزاده(شازده) رفتيم اگرچه دوست داشتيم يه مسافرت چند روزه به يك شهر ديگه ميداشتيم اما به چندين دليل نشد بنابراين به ماهان خودمون راضي شديم. البته پريسا هم خيلي خوشش اومد و بهش خوش گذشت. ادامه مطلب را ببينيد     باباي پريسا يه ويژگي خاصي كه داره اينه كه عاشق مسافرت و گردش و تفريحه. به خاطر همين با نزديك شدن به چند روز تعطيل، شروع به برنامه ريزي براي يك مسافرت ميكنه مثلا از 2 ماه قبل از تعطيلات شهر لرستان را در نظر ميگيره تا اينكه ميرسه به 1 هفته قبل از تعطيلات كه اصفهان ميشه و بعد تا 3 روز قبل از تعطيلات به بافت راضي ميشه كه در نهايت در روز تعطيل به باغ شاهزاده 30كيلومتري كرمان ميره و اين موضوع در همي...
16 خرداد 1392

از شير گرفتن پريسا(2)

واي خداي من اصلا فكر نمي كردم از شير گرفتن بچه اين قدر سخت باشه هم تصميم بر اين كار و هم تداومش واقعا مشكله . آخه پريسا از يك طرف غذا نميخورد و همش چسبيده بود به من و شير مي خواست و من واقعا داشتم كم مي آوردم از طرف ديگه هنوز اسال و هشت ماهشه و من عذاب وجدان داشتم كه بهش شير ندم به خاطر همين تصميم گرفتم .... ادامه مطلب فقط شبها بهش بدم الان كه 3 - 4 روز گذشته مي بينم اصلا كار خوبي نكردم چون بچم دچار دو گانگي شده بود بنابراين ديشب ديگه تصميم گرفتم شير بهش ندم واي كه چقدر داد و بيداد راه انداخت مگه خواب مي رفت تا ساعت 3 بيدار بود بعد دوباره ساعتاي 5 بود كه بيدار شد و دوباره گريه كرد .  شنيدم كه شيشه شير دادن هم خوب نيست و عادت مي...
10 خرداد 1392